عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۲۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
صبح با صدای خاله سیما که مرا برای صبحانه خوردن صدا میزد از خواب بیدار شدم. یادم آمد شب قبل حامد در خانهی خاله سیما مانده بود. با شادی پتو را کنار زدم و از اتاق بیرون آمدم تا او را ببینم اما حامد توی هال نبود. آشپزخانه رفتم و به خاله سیما سلام و صبح بخیر گفتم. خاله سیما با لبخند جوابم را داد و گفت:
ـ مهسا بیا ببین چه صبحونهای براتون آماده کردم.
تشکر کردم و پرسیدم:
ـ حامد کج
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
راضیه نعمتی | نویسنده رمان
پارت های عشق باشکوه روزهای فرد ساعت 19:30 رایگان می شه.
۷ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی راضیه جونم 💋💋
۷ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
🧡💜💋💋
۷ ماه پیشخوبستانی
00نظری ندارم امیدوارم همیشه موفق باشید
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم 🙏
۹ ماه پیش
مریم
00رمان برای من از پارت ۵۷به بعد نمیاره